کتاب «آتوننامه» نوشته محمداسماعیل حاجیعلیان، اثری تاریخی و ادبی است که زندگی یکی از چهرههای کمتر شناختهشده اما محبوب و ماندگار حرم رضوی را روایت میکند؛ مردی که نامش با آب سقاخانهای در صحن انقلاب گره خورده و زائران امام رضا(ع) قرنهاست از آب متبرک آن سیراب میشوند.
از میدان جنگ تا خدمت در حرم؛ اسماعیل طلا کیست؟
اسماعیلخان سنگسری، سردار رشید سپاه ایران در دوران قاجار، اهل مهدیشهر سمنان بود. او در نبردهای ایران و روسیه در تبریز، به یاران عباس میرزا پیوست و با رشادتهایش موفق به نجات جان شاه وقت شد. در پی این اقدام، لقب «زرریزخان» را دریافت کرد. اما آنچه او را در حافظه تاریخی مردم مشهد ماندگار کرد، نه فقط دلاوری در میدان جنگ، بلکه سالها خدمت خالصانهاش در حرم امام رضا(ع) بود؛ خادمی که بعدها به «اسماعیل طلا» شهرت یافت.
سقاخانهای که نامش با ایمان و خدمت عجین شد
سقاخانه معروف صحن انقلاب، که مشهدیها آن را «اسمال طلا» مینامند، سالهاست محل نوشیدن آب متبرک برای زائران است. اما کمتر کسی میداند که این سقاخانه یادگار مردی است که از سرداری به خادمی رسید و نامش با آب زلال آن گره خورد. «آتوننامه» پرده از زندگی این مرد برمیدارد؛ کسی که با غیرت و اخلاص، هم در میدان نبرد و هم در خدمت به زائران امام هشتم، تاریخساز شد.
سبک روایت؛ نامهنگاری به شیوه قاجار
نویسنده در «آتوننامه» با بهرهگیری از سبک نامهنگاری و نثر دوره قاجار، مخاطب را به فضای تاریخی آن دوران نزدیک میکند. نامههایی از اسماعیلخان به مادرش، از خواهرش زبیده خاتون به عباس میرزا و دیگر شخصیتها، فضای داستان را زنده و ملموس کردهاند. این شیوه روایت، خواننده را نهتنها با وقایع تاریخی، بلکه با احساسات و دغدغههای شخصیتها همراه میسازد.
فراتر از تاریخ؛ روایتی از ایمان و فداکاری
«آتوننامه» تنها یک کتاب تاریخی نیست؛ بلکه پلی است میان حماسه و خدمت، میان سربازی و خادمی. این اثر، یادآور نامهایی است که در هیاهوی تاریخ گم شدهاند، اما با ایمان و فداکاری، ردپایی ماندگار از خود بهجا گذاشتهاند.

بخشی از متن کتاب:
«زبانم با من یار نبود. میخواستم بگویم مرادعلی را برگردان، میخواهد داماد بشود و من ساقدوشش باشم، لیک نه زبان یارای تکان خوردن در کام داشت و نه شاه میدانست مرادعلی کیست و چه شده؟ کدام شاهی میداند چند تن از این انارها در جنگ فدا شدهاند؟ حرفی نزدم…»